روزی مردی با مشاهده آگهی شرکت مایکروسافت برای استخدام یک سرایدار به آنجا رفت. در راه به امید یافتن یک شغل خوب کمی خرید کرد.
در اتاق مدیر همه چیز داشت به خوبی پیش میرفت تا اینکه مدیر گفت: اکنون ایمیلتان را بدهید تا ضوابط کاریتان را برایتان ارسال کنم. مرد گفت: من ایمیل ندارم.
مدیر گفت: شما میخواهید در شرکت مایکروسافت کار کنید ولی ایمیل ندارید. متاسفم من برای شما کاری ندارم.
مرد ناراحت از شرکت بیرون آمد و چیزهایی که خریده بود را در همان حوالی به عابران فروخت و سودی هم عایدش شد. از فردای آن روز مرد از حوالی خانه خود خرید میکرد و در بالای شهر میفروخت و با سود حاصل خریدهای بعدی اش را بیشتر کرد. تا جایی که کارش گرفت. مغازه زد و کم کم وارد تجارت های بزرگ و صادرات شد.
یک روز که با مدیر یک شرکت بزرگ در حال بستن قرداد به صورت تلفنی بود، مدیر آن شرکت گفت: ایمیلتان را بدهید تا مدارک را برایتان ارسال کنم.
مرد گفت: ایمیل ندارم
مدیر آن شرکت گفت: شما با این همه توان تجاری اگر ایمیل داشتین دیگه چی میشدین
مرد گفت: احتمالآ سرایدار شرکت مایکروسافت بودم..
نتیجه: گاهی نداشته های ما به نفع ماست.
صفحه ارسالی توسط دانشجویان بازاریابی - تفاوت عملکردی نیمکره راست و چپ مغز
http://www.ted.com/talks/lang/fa/jill_bolte_taylor_s_powerful_stroke_of_insight.html
از سری برنامه های TED سخنرانی دکتر جیل بولت تیلور با عنوان My Stroke of insight می باشد که در این سخنرانی در مورد نمیکره راست و چپ مغز و تفاوت هایشان هم صحبت می شود.
با تشکر
مدیر فروش یک شرکت قصد داشت از بین دو داوطلب، یکی را به عنوان کارمند فروش استخدام کند. یک خودکار برداشت و گفت: «یکی از این خودکارها را به من بفروشید.»
نفر اول خودکار را گرفت و پس از بررسی آن گفت: «این خودکار بسیار خوبی است. بدنه شفاف دارد و رنگ جوهر آن معلوم است و متوجه خواهید شد که چه زمانی جوهر آن تمام میشود. ته خودکار به گونهای بسته شده است که هیچ گاه جوهر آن به بیرون نشت نمیکند. در خودکار گیرهای دارد که هم میتواند خودکار را در جیب شما نگاه دارد و هم از نشت جوهر به پیراهن شما جلوگیری کند. وقتی در خودکار را بردارید میتوانید آن را در سر دیگر خودکار قرار دهید و مطمئن باشید که در خودکار را گم نمیکنید و همچنین موجب تعادل خودکار در هنگام نوشتن میشود.»
مدیر فروش که تحت تأثیر قرار گرفته بود، خودکار را به نفر دوم داد. او خودکار را گرفت و آن را با یک فشار محکم و ناگهانی به دو نیم کرد و گفت: «شما به یک خودکار جدید نیاز دارید.»
چیزی را که مشتری به آن نیاز دارد بفروشید